سقوط نظام در پرتگاه آشوب و
هرجومرج و بیثباتی، حداقل نتیجهای بود که طراحان اصلی فتنه دنبال آن بودند؛وضعی
شبیه آنچه برای سوریه پیشآوردند. اگر تلاش برنامهریزی شده عوامل و حامیان داخلی
فتنه را در جهت تقلیل آن به یک سوءتفاهم شاهد هستیم، از این روست که خود آنها نیز
بدرستی میدانند اگر بپذیرند در چه پروژهای مشارکت داشتهاند و مجریان چه سناریویی
بودهاند، مستحق مجازاتی شناخته خواهند شد که سرافکندگی در مقابل مردم و مغضوب ملت
واقع شدن مهمترین بخش آن است. بنابراین بهترین روش خروج از این بحران موقعیت را
در مرور زمان و بتدریج طلبکاری گستاخانه به جای عذرخواهی و ابراز شرمندگی در پیشگاه
خداوند و خلق خدا یافتهاند.
حصر آقایان موسوی و کروبی بیستوپنجم
بهمن سال 89 انجام شد، یعنی حدود 20 ماه پس از شروع فتنه 88 و حدود یکسال پس از
تقریبا فروکش کردن آن. توجه به این تاریخها ما را به این واقعیت رهنمون میکند که
علت اصلی حصر، حوادث سال 88 نبود؛ نکتهای که از سر غفلت یا تعمدا مغفول گذاشته میشود!
حال سوال اینجاست که پس علت حصر چه بود؟ دی ماه سال 89 تحولات منطقه شمال آفریقا و جریان بیداری اسلامی از تونس شروع شد و بسرعت
به مصر رسید و بهمن همان سال، مصر شاهد اوج بحران خود بود. آقایان موسوی و کروبی
با سوءاستفاده از این شرایط و بعد از آنی که کشور داشت تازه آرامش خود را باز مییافت،
صدور بیانیهها را از سر گرفتند و برگزاری تجمع به بهانه تحولات منطقه را خواستار
شدند. نظام با توجه به سابقه و حوادث تلخی که تازه پشت سر گذاشته بود، چه باید میکرد؟
آیا باید اجازه میداد کشور مجددا شاهد آشوب و هرجومرج شود و بار دیگر هزینههای
جانی و مالی به مردم و کشور تحمیل گردد؟ آیا اگر مسئولان کشور در این باره سهلانگاری
میکردند، شرایط ما در این سالها حداقل مثل سوریه نبود؟ و در چنین صورتی مردم حق
نداشتند مسئولان کشور را به دلیل این سهلانگاری خسارت بار توبیخ کنند؟